هر صبح
غم نبودنت را
در فنجانی قهوه
به تلخی
سر می کشم
و
تمام روز در سرم
نقشههای ناموفق
فرار است
هر شب
خطی بر دیوار "سلول"
می کشم و
تمام دیوار از
سیاهی عبور عمرم
پر است
می دانم
به بی تو مردن
چیزی نماندهست